درامتدادتاريکي؛ قرار روسياهي دختر 21 ساله در اتاق 103 مسافرخانه با فردين! / در ساعتي پاکدامني ام از دست رفت!
تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۲۸۳۲۸۰
خبرگزاري آريا - به طور ناگهاني وارد محيطي شده بودم که هم اتاقي هايم تفاوت فرهنگي زيادي با من داشتند اگرچه چند ماه اول اصالت هاي خانوادگي و سنتي را حفظ کردم.
به گزارش سرويس حوادث جام نيـوز، به طور ناگهاني وارد محيطي شده بودم که هم اتاقي هايم تفاوت فرهنگي زيادي با من داشتند اگرچه چند ماه اول اصالت هاي خانوادگي و سنتي را حفظ کردم اما خيلي زود تحت تاثير رفتارهاي به اصطلاح متمدنانه دوستانم قرار گرفتم و با ورود به شبکه هاي اجتماعي هستي و پاکدامني ام را از دست دادم و .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دختر 21 ساله که صداي گريه هايش سکوت کلانتري را شکسته و صورتش غرق اشک بود، به کارشناس اجتماعي کلانتري امام رضا (ع) گفت: در يکي از شهرستان هاي اطراف مشهد به دنيا آمدم و بعد از گرفتن ديپلم در يکي از دانشگاه هاي بجنورد قبول شدم اگرچه خانواده ام مخالف تحصيل من در دانشگاه شهري دور بودند اما من اصرار به ادامه تحصيل داشتم و با ثبت نام در دانشگاه مشغول تحصيل شدم. پدرم از جايگاه اجتماعي خوبي برخوردار بود و من در يک خانواده اصيل و سنتي رشد کرده بودم به همين دليل رفتارهاي برخي دوستان و همکلاسي هايم براي ارتباط بي پروا با جنس مخالف و دلباختگي هاي عاشقانه خيلي برايم عجيب بود. اگرچه گاهي به دنياي آن ها حسادت مي کردم اما خطوط قرمز خانوادگي و مذهبي مرا از اين کارها بازمي داشت با اين وجود آرام آرام رفتار و گفتار به اصطلاح متمدنانه! آن ها بر من نيز تاثير گذاشت تا اين که در يکي از شبکه هاي اجتماعي و گروه هاي دوستانه دانشگاه با فردي آشنا شدم که هيچ ربطي به دانشگاه من نداشت.
نمي دانم چگونه سر از گروه ما درآورده بود چرا که در غرب کشور زندگي مي کرد. يک سال از اين ارتباط مجازي مي گذشت که «فردين» با توسل به حرف هاي عاشقانه و ترفندهاي زيرکانه مرا براي قرار حضوري مجاب کرد.
از اين رو تصميم گرفتيم يکديگر را در مشهد ملاقات کنيم چرا که اين شهر بزرگ پر از هتل و مسافرخانه بود و مورد توجه کسي قرار نمي گرفتيم. اما باز هم به دليل برخي عقايد مذهبي و اصالت هاي خانوادگي حاضر نبودم با جوان غريبه ونامحرم در يک اتاق به سر ببرم. به همين دليل «فردين» دو اتاق مجزا در يکي از هتل هاي مشهد رزرو کرد تا هرکدام به صورت جداگانه و نا آشنا اتاقي داشته باشيم و بتوانيم به راحتي همديگر را ملاقات کنيم.
با اين کار «فردين»، اعتماد بيشتري به او پيدا کردم و به مشهد آمدم. ساعت حدود 10 شب بود که وارد اتاق 102 شدم آن شب با آن که فردين در اتاق 103 ساکن بود اما باز هم تا ساعت 3 بامداد با يکديگر چت مي کرديم و قرار و مدار تفريح روز بعد را مي گذاشتيم درحالي که خواب بر چشمانم غلبه کرده بود فردين با ابراز بي حوصلگي از من خواست براي صرف چاي به اتاقش بروم و وقتي با مخالفت من روبه رو شد باز هم وعده داد که حريم ها را حفظ مي کند من هم با همين وعده ها پا به اتاق روسياهي گذاشتم ولي ساعتي بعد در حالي که به دليل از دست دادن پاکدامني ام اشک مي ريختم ناگهان فردي زنگ اتاق را به صدا درآورد. وقتي در اتاق را گشودم مدير مسافرخانه را مقابلم ديدم و در اين هنگام ناگهان فردين مرا هل داد و پا به فرار گذاشت. اين گونه بود که من ماندم و دستبند ماموران! حالا هم از شدت شرمساري جرئت تماس با پدر و مادرم را ندارم و ...
روزنامه خراسان
110
اين اخبار را از دست ندهيد:
عروس خانواده بي بندوباري شدم / شوهرم دنبال عياشي بود و پسرخاله اش دنبال من!
مانتوي عجيب بازيگر زن سرشناس سينما جنجال برانگيز شد!+عکس
سرنوشت عجيب يگانه دختري که شش سال قبل ربوده شد + عکس
زلزله در استان البرز / تاکنون 46 مصدوم
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۲۸۳۲۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
به گزارش تابناک، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط...
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
منبع: خراسان